روز25مهرماه98-پنجشنبه شب قراربود خاله زیبا بیاد شهرضا،اما متاسفانه پدرشوهرش حالشون خوب نبود ،نیومد وتصمیم گرفتیم فردا هم بریم عیادت و هم خاله زیبا را ببینیم
بعداز کارم من رفته خونه مامانجون ،کیانم اونجا بود،حاضرش کردم بابایی که اومد رفتیم خونه مامانجون فاطی
عمه فریبا و زنموت اونجا بودن ،توام خیلی دلت براشون تنگ شده بود
فردا صبح بهمراه مامانجون وبابایی رفتیم خونه خاله زیبا
خیلی خاله زیبا و عمو شهرام را دوست داری ،اما مثل دفعه های قبلی نبودمتاسفانه بابا اقا شهرام مریض بود ن
شب غروب برگشتیم
فردا شنبه ،اربعین بودرفتیم شاه سیدعلی اکبر
خیلی حرم را دوست داری،خیلی قشنگم دعا میکنی،به یادگاری چندتا عکس ازت گرفتم
16روز مانده به24 ماهگیش-الان پسر گلم فعلا تو ماهگرد 23ماهگیش هست
زیبا ,مامانجون ,خونه ,هم ,رفتیم ,اونجا ,خاله زیبا ,رفتیم خونه ,را دوست ,مثل دفعه ,،اما مثل
درباره این سایت